بروای قاصدک
حال مرا دیگر نمیپرسی
کجای قصه ات گیرم
که بر این زخم سنگین ترک خورده
دگر حالی نمیپرسی
بروای قاصدک با هر سوار سرخوشت از باد
تو را رقصان تورا شادان
چنین خوش باد
اگر مغموم میبارم
اگر لبریز گریانم
اگر فردای فرداها
تو را بادی وزید
بر روح بی جانم
سلامیرا رسان
بر تک چراغ روشن و شیدا
بگو من عاشقم تنها
بگو مادر .....
تو را من دوست میدارم
شاعر خالقی (عرفان)