دور پارک ملت میدویدیم یاد باز باران با ترانه افتادم / میدویدیم میچریدیم همچو آهو
یه رفیق داشتیم مربی ورزش باید جلوش لنگ مینداخت
روزای که ما شب تا صبح بیدار بودیم روزا تا لنگ ظهر خواب
اون بر عکس ما بود شبا میخوابید کلهی سحر پارک یا سالن بود
مث ما دهلی نبود
یه روز رفتم باهاش پارک ملت / شروع کردیم به دویدن (روز اول )
یه سیصد متری باهاش دوییدم
گفتم داداش تو که میدونی ما دهلی هستیم
یواش تر برو هنوز گرم نشده فیس مارو در آوردی
نه بدو حال میده
گفتم نمیتونم یواش برو بهت میگم
بزار با هم حال کنیم حرف بزنیم
حرف گوش کن نبود بنده خدا
گفتم حالا که گوش نمیکنی برو هیش کار نمیشه
ازم جلو افتاد
شروع از قسمت ورودی ازد شهر بود
اونایی که پارک ملت مشهد دوییدن میدونن
قسمت خط پایان سربالایی داره
که میخواد به ورودی آزاد شهر بخوره
خودمو بهش رسوندم
گفتم سلام چه خبر تنهایی خوش میگذره
گفت بدو اینجا سربالایی یه کم نیاری
گفتم پس بدو بریم
من بدو اون بدو / میگ میگ
گفتم بدو دیگه زیاد شد سرعت خیلی زیاد
نگاش میکردم عقب افتاد
گفتم بدو دیگه
گفت داداش چیزی زدی
گفتم رفیق نه والا بدو دیگه حال میده بدو
اون بدو من بدو
نتونست بهم برسه
کم آورد یه آهنگی بود از معین میگفت تو حیرانی در این هنگامه من هم از تو حیرانتر
به پایان رسیدیم گفت چیز میزی زدی / نفس نفس
گفتم داداش من که بهت گفتم دهلی ام
یواش برو بزار با هم بریم
حال کنیم حرف بزنیم گوش نکردی
کاش بودی فیلم میگرفتی
رفیق بعضیها مرد به دنیا میان
بعضیها هم زمونه مردشون میکنه
رفیقتو بین راه ول نکن پیاده شو با هم بریم
حالا اونجا جو گیر شده بود خخخخ
ولی به رفاقتمون قسم. ندیدم مثلش
رفیق یدونهای / میخوامت بامرام بامعرفت
یه جاهایی بدردم خورد که خانواده به دردت نخورد
آره یادمه بوس بوس
بهش میگفتم اسی پلنگ
راستی اون روز من دهلی نبودم از مریخ اومده بودم فضایی خخ
میگم نون چی داری میخوری
اون پایین / آره راستی اون زمان زمان شاه خدابیامرز نون گندم پیدا نمیشد نون جو میخوردیم با آب
مگه تو زمان شاه هم بودی / آره اون تهش رسیده بودیم. ته مانده به مای بدبخت رسید همه رو خورد و برد دزدید
شوخی نکن نه شوخی نمیکنم