کسی حالم نمیپرسد
آهنگی زیبا از عباس مهرپویا
کسی دیگر نمیکوبد در این خانهی متروک ویران را
کسی دیگر نمیپرسد چرا تنهای تنهایم
و من چون شمع میسوزم و دیگر هیچ چیز از من نمیماند
و من گریان و نالانم و من تنهای تنهایم
درون کلبهی خاموش خویش اما
کسی حال من غمگین نمیپرسد
ومن دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم
درون سینهی پر جوش خویش اما
کسی حال من تنها نمیپرسد
و من چون تک درخت زرد پاییزم
که هر دم با نسیمیمیشود برگی جدا از او
و دیگر هیچ چیز از من نمیماند