یارو تو خیابون توجه همه رو به خودش جلب کرده بود
چی شده برادر یه شلوار فروشی دارم
کجاست / دیدم با دلهره و تشویش از زیرکاپشنش در آورد
گفتم چند برادر / گفت یه چیزی بده کارم راه بیفته
گفتم کاریه ؟؟؟؟
گفت نه / میگم راستشو بگو ازت میخرم
میگه که نه
گفتم باشه بیا این صد تومن رو بگیر برو اینجا وا نستا
ملت گرسنه دین و ایمان نمیشناسه
حالا تو از دین و تاریخ و جغرافیا بگو
تو دلم گفتم
این که اختلاس نیست این نیازه
پس چرا این رو خدا سر راه من گذاشت
باز گفتم حتما میدونسته که من ازش میخرم
نیازه برادر / نیاز
فکر کنم
اختلاس چیز دیگه است
حالا تو از دین و مذهب بگو برای مغزی کهمعده اش گرسنه است
چند قدم تا خدا
راوی / مرد مهربان