شب بلند شدم از خواب که اب بخورم تا برقو روشن کردم دیدم ماهی قرمز تو تنگ داره بال بال میزنه و از دهنش حباب میاد بیرون
مثل ادما که غرق میشن
فکر کردم اونم غرق شده / داره میمیره
رفتم نزدیک دیدم نه بابا داره نفس میکشه
گفتم چی شده داری گریه میکنی
اشکات داره میاد رو آب
گفت نه
میخوام رو دست نیوتن بزنم
گفتم چی میگی !!!
گفت هیچی نگو عدم جذب جاذبه رو اختراع کردم
چجوری / گفت حبابها رو ببین میرن سمت بالا
خلاف سیب که از درخت افتاد
دمت گرم من قبلا گفته بودم ثابت میشه
گفت دیدیدیری دیدیری (اهنگ سال نو )
سال نو مبارک
گفت چه سالی چه نویی
منو گذاشتی تو یک تنگ یه وجبی
میگی انفرادی قزل حصاره اینجا
تو اصلا گریههامو دیدی
نه جدا دیدی
رفتم تو خودم
مگه ماهیهام گریه میکنن
با حیوانات مهربان باشیم
اگه رفتین مسافرت غذا هوا یادت نره