
یه روز تو خدمت نگهبان بودم
تو که گفته بودی منشی بودی ؟؟
خوب حالا یه شب افتخاری یا تنبیهی /اصلا من نگهبان بودم / ولش کن دیگه دنبال چی میگردیای بابا اعصاب آدمو خورد میکنند
پارازیت نده این وسط / حرف دارم میزنم خخخ
آقا..
ُسرد بود تو برجک هم نمیشد بری یه کیسه شبیه ملو خودمون / پیدا کردم کنار برجک بود رفتم تو و سر اسلحه رو بیرون گذاشتم
تو خلسه و بیداری خواب بودم فکر میکردم دارم خواب میبینم / افسر نگهبان هر شب شبی یک بار باید از کنار برجکها که ۷ تا بود یه سر میزد
تو خواب بودم احساس میکردم صدای ماشین میاد/ چراغ خاموشم میومد ۲۰۰ متر مونده بود بلند شدم وسط جاده و گلگدنگ رو کشیدم / جو گیر شده بودم / گفتم الان یه تشویق ۱۵ روزه میده بهم / به خاطر یه گلگدنگ میخواستی تشویقی بگیری / نه بابا تو چقدر بد فکر میکنی ایست دادم که کوه از خواب بیدار شد /اییییییییییییییییست / سه بار باید ایست میدادیم اگه واستاد که رمز شب میپرسیدیم اگه نگه نمیداشت حق تیر اندازی داشتیم حالا هر کی میخواد بود ما حق تیر داشتیم
من تو خواب و بیداری فکر میکردم خواب دارم میبینم
سریع بلند شدم مگه کیسه ولم میکرد سرش ریش ریش بود هر کار میکردم به دست و پام پیچیده بود
خلاصه با هزار دردسر اومدم بیرون و ایست دادم
چراغ داد / وقتی چراغ میداد باید حواس جمع میرفتیم کنار / دیدم افسر نگهبانه گفت خالقی تویی
گفتم آره جناب سروان نیرو کم داشتیم من افتخاری واستادم
با جناب سروان شیش لیگ زیاد میخوردیم تنبک زیاد میزدیم میومد دفتر پاستور بازی میکردیم / شوخی / هیشکی منو دوست نداشت
گفت دمت گرم برو بالا بخواب
گفتم حال میکنم با خودم
ستارهها / آواز جیرجیرکها ماه زیبا
هیشکی نمیتونه مثل من حال کنه خندید و رفت خخخ
رفتم بالا تخت خوابیدم
یک خوابای رنگینی میدیدم. حال میداد
تو برجک نوشته بود صبحت بخیر عزیزم
باز یکی نوشته بود نبود ۳ روز دیگه
یکی نوشته بود به سلامتی مادر
یه شمع هم کشیده بود که پروانه دورش میرقصید
یادش بخیر
این عکس یاد خدمت و این شعر افتادم
فرض کن آتش به فرمان پر پروانه باشه
پاسبانها میفروش پادگان میخانه باشد
تعداد صفحات : 2